یو ... عام... امـــروز امتحـــان دینی دادم ...از اونجایی ک دو روز پیش کاملا بی حــال و در هم پیچیده بودم همشو تو یه روز خونـــدم((:خیلــــــــــــــــیم جــــذاب نـــدادم...حس یه تیکه جلبک دارم ک سخت به شیشه ی پنجره ی زندگیش چسبیده و استدعا داره از اونجای نچسب جدا شه ولی جای دیگه ای هم ندارهبره پس همون بهتر ک به اون پنجره ی مسخرش بچسبه:|خب...فک نکنم حرف دیگه ای برا گفتن باشه...به هر حال چکــیده ی ســــخن همین بود ((:پ.ن : داشتم فک می کردم چرا باید از گیف پایینه...یا حتی بالاییه... یا اصن هر گیفی... خوشم بیاد؟؟._.شیش ساعته دارم نگاش میکنم._.بعدش ، به این فک میکنم ک تا کِی اگه بشینمب یه گیف نگاه کنم بالاخره وایمیسته؟؟ تا کی به کارش ادامه میده؟؟اون خسته میشه یا مَن؟؟شایدم یهو بگه حاجی بسه دیگه جر دادی ماروXDقبوله تو بردیXDولی حقیقت اینه ک ضایع میشم و اون تا ابد تکرار میشه:|ای کاش حداقل اراده ی یه گیفو داشتم._. ...جدی میگمXDپ.ن2 : (خودش می داند رد داده است ... شما جدی نگیرید)پ.ن3 : امتحان بعدی ، فیزیک به وقت شنبه 21 دی 98